امروز علی رو دیدم خیلی گرفته بود . گفتم خدا بد نده
علی چی شده؟ گفت: خیلی دلواپسم .گفتم: برای چی ؟
گفت : ممکنه زندگی و کارم رو از دست بدم گفتم :
چطور ممکنه ؟ تو رئیس و سهامدار اصلی شرکت هستی .
کی میتونه تو رو برکنار کنه . گفت: شرکت های رقیب
دارند با بقیه سهامدارا مذاکره می کنند که اگر تغییر
عمده ای تو مدیریت شرکت بدن ، معامله خیلی بزرگی
با شرکت انجام بدند که ارزش سهام شرکت تا پنجاه در صد
بالا بره و در بلند مدت فروش محصولاتشون رو در تمام
منطقه به شرکت ما واگذار کنند . گفتم : یه بارم شده به
منفعت شرکت فکر کن، خودتو بازنشسته کن و سهامت
رو هم واگذار کن . گفت :تو هم که بله . از همین الان دیگه
توی این شرکت سمتی نداری . گفتم :فکر می کردم تو
عاقل تر از این حرفا باشی . با این لجبازی هم خودتو نابود
می کنی هم شرکتو.