داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

بزودی سقوط درخت هزار ساله


ایراندخت: خدایا این کابوس طولانی کی تموم میشه

ایران خانم:  متأسفانه کابوس نیست عزیزم ، واقعیته

ایراندخت :حالا هرچی ، تا کی ادامه داره ؟

ایران خانم :چیزی نمونده

ایراندخت: سال هاست همه این وعده را میدند

ایران خانم :نه این بار فرق میکنه

ایراندخت :چطور ؟

ایران خانم:این ها تو این سال ها داشتن نا آگاهانه

به دست خودشون تیشه به ریشه خودشون می زدند.

 این درخت  هزارساله بزودی طوری با سر و  صدا

میافته که خیلی ها فکر می کنند زلزله شده .ولی

باید خیلی مواظب باشیم، چون وقتی افتاد هزاران

 هزار مار و عقرب و حشرات و جک و جونور موذی

 دیگه که سال ها توش لونه کرده بودن  با قیافۀ

آدما میان بیرون و متل ویروس کرونا همه جا رو

آلوده می کنند.

 

ایران خانم و عاقبت کار

حاصل زندگی من از زندگی چهل ساله با او چه بود؟

چهل سال شکنجه روحی و جسمی، چهل سال غارت

ثروت عظیمی که از پدر و مادرم برایم به ارث

 رسیده بود و او همه را تبدیل به برج های بلند

کرد وخودش  در بالاترین نقطه ،در پنتهاوس

یکی از بهترین آنها ساکن شد و مرا در یک خانۀ

 مخروبه در حاشیۀ شهر با جیرۀ بخور و نمیر

تنها گذاشت.شما بگویید با او چه باید

می کردم ؟ بارها با زور و یا اعمال نفوذ مانع

 از ارائه دادخواست طلاق من در دادگاه شد.

شما بگویید من چگونه باید ازاین جهنم خلاص

 میشدم .بله اعتراف می کنم قضیه را برای یکی

از اون دخترایی که هر شب برای عیش و نوش

به آپارتمانش  می برد  روشن کردم و با کمک

 اوبه خلوتش راه پیدا کردم  یواشکی توی

مشروبش دارو  ریختم و جسم کثیف و نیمه

 بیهوش او را از تراس به پایین پرتاب کردم

تا هم خودم آسوده بشوم و هم درسی

 برای رهایی به دیگران که سرنوشتی مانند

من داشتند داده باشم .

تراژدی ازدواج دوم ایران خانم

ایران خانم که شب جمعه رفته بود

سر خاک امواتش ، در حسرت روزهای

خوش گذشته و یاد شوهر قبلیش اوس

 مم رضا ،گریۀ سیری کرد و برگشت خونه .

اوس مم رضا با وجود این که ایران خانم

رو خیلی دوست داشت ولی یه خورده

 هم سر و گوشش می جنبید و  گاهی

الواطی می کرد و جوابگوی گله های

ایران  هم نبود .تازه این آخریا دست بزن

 هم  پیدا کرده بود .با همۀ اینا انگاری

خوشی زده بود زیر دل ایران خانم  که

پاشو کرده بود تو یه کفش که باید منو

 طلاق بدی.  

البته از شما پنهون نباشه پیشنماز مسجد

 سرکوچه هم خیلی تو گوشش خونده  و

هواییش کرده بود که یه حاج آقایی هست

 خیلی مومن و با خدا اگه زن اون بشی

سعادت دنیا و آخرت نصیبت می شه .

 خلاصه  ایران خانم با دعوا و کشمکش

 زیاد تونس طلاقشو از اوس مم رضا  بگیره.

و زن اون حاج آقا بشه . و شد آنچه شد

که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه.

برای همین هم ایران خانم در تمام این

سال های فلاکت بار ، وقت و بی وقت به

روح اون پیش نماز گور به گور شده لعنت

 می فرسته که اون رو تو هچلی انداخت

 که مسلمان نشود کافر نبیند!!!!

حالا علت واقعی گریه های ایران خانم

 رو  دونستید؟

 

ایران خانم و جوجه های مشدی

-       ایران خانم چرا زخمی شدی؟

 آخر پاییزه ، چرا نرفتی جوجه های

     مشدی رو بشمری؟

-       رفتم نشد .

-       چطور ؟

-       آخه جوجه نبودن که ،

     یه مشت توله سگ هار بودن .

      پریدن لت و پارم کردن

خراب شه این علی آباد


تازگی ها چند تا از نوچه های مشدی رفته بودند سراغ ایران خانم

که  خیلی بد حال در بستر بیماری دراز کشیده بود

یکی از نوچه ها: ایران چرا اینقدر جون سختی می کنی و نمی میری

ایران خانم : به اربابت بگو تا تورو کفن نکنم نمی میرم

نوچه دیگر: بیچاره ، بعد از مشدی، اوضاع  تو خیلی هم بدتر می شه

ایران خانم: این مثل قدیمی رو نشنیدی که از این ستون به اون ستون فرجه

نوچه سوم: پیر هاف هافو ، دیگه ستونی نمونده . همه رو خراب کردیم

ایران خانم : خدا رو شکر که دشمنان ما رو احمق آفریده.

نوچه ها  با تعجب نگاهی  سفیهانه بهم می اندازند

ناگهان صدای رعد آسایی بلند می شود  و نوچه ها با وحشت می دوند بیرون

گرد و خاک عظیمی از سمت علی آباد بلند شده است

بر لب ایران خانم لبخندی از رضایت می نشیند و آهسته زمزمه می کند :

 تا شما باشید همه ستون ها را ویران نکنید.