داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

تا پای جون

 

ایران خانم : پسرم خیلی مواظب خواهرت  ایراندخت

                  باش می ترسم این بی باکی  کار دستش بده.

ایرانپور: مادر خودت میگفتی این دختر مایۀ سربلندی

             و نجات ما از این دوزخیۀ که گرفتارشیم.

ایران خانم: هنوز هم میگم ولی سهم تو هم  در این

                  گیر و دار پاسداری از خواهرته. تا پای جون،

                  فهمیدی تا پای جون.

 

 

ای بسا ....

 

= شما دو گروه که با هم  دست دادید و از یک نقطه و در یک لحظه حرکت

 کردید چرا حالا این قدر از هم دور شده اید؟

= چون ما از اونا  رو دست خوردیم

= چطور ؟

= چون هنوز مسافت زیادی رو نرفته بودیم که عواملشون به ما شبیخون

 زدن و تیم ما رو تار و مار کردن ما هم به ناچار  از اون ها فاصله گرفتیم

 و  رفتیم یک جای خیلی دور  که تا حدی امن بود

= مگه تیم داوری نظارت نمی کرد؟

= خیلی زود معلوم شد دستشون با داورا تو یه کاسه ست

= حالا کی بر می گردید سر خونه و زندگیتون؟

= فعلا که امید زیادی نداریم که به این زودی ها کارمون به سامان برسه

= آها پس نتیجه می گیریم که توجه نکردید که  شاعر گفته  :

   ای بسا ابلیس آدم رو که هست   پس به هر دستی نباید داد دست

= متأسفانه همین طوره و برامون بی اندازه گرون تموم شد