آقای مهندس ملکی و خانم میرزایی که از همکاران ما بودند پنج شش
سال پیش به دنبال یک ماجرای عاشقانه خیلی تند و تیز با هم ازدواج
کردند و با وجود اینکه هنوز پای فرزندی به میان نیامده بود که رابطه
آنها را پایدار کند ، این طور که ما می دیدیم هنوز همانطور گرم و
عاشقانه با هم زندگی می کردند . برای همین هم خبر جدایی ناگهانی
آنها برای همه ما بسیار غیر منتظره و حتی شوک آور بود .
کمی پس از این جدایی هر دو آنها تقاضای انتقال به محلی دیگر دادند
و دیگر تا مدتی خبری از آنها نبود . حدود شش ماه بعد خبر ازدواج خانم
جوادی که سال قبل به جمع همکاران ما اضافه شده بود با آقای مهندس
ملکی در اداره پیچید ، و با فاصله کمی همه از ادواج بی سر و صدای !!!
معاون اداره با خانم میرزایی مطلع شدند. از اونجا که هیچوقت افتاب
پشت ابر پنهان نمی ماند ، به زودی علت آن طلاق ناگهانی و البته توافقی
بر همه آشکار شد. آقای مهندس ملکی و خانم جوادی در قرار شام در یک
رستوران دنج و دور افتاده ، اتفاقا ، با راند خانم میرزایی و آقای معاون در
همان جا رو برو می شوند و خیلی خونسرد و محترمانه تصمیم به طلاق
فوری می گیرند .