: این کیه رو دوشِت سواره؟
: این دَوالپاست .
: من فکر میکردم دوالپا افسانه است.
: منم همین فکرو میکردم .
: حالا چه جوری شد گیرش افتادی ؟
:همین طوری که تو افسانه ها اومده
به شکل پیرمرد معلولی گوشه ای افتاده
بود و کمک میخواست برسونمش به خونه .
: خوب ؟
: هیچی ، سوار کولم کردم که برسونمش،
به مقصد که رسیدیم ، دیدم محکم چسبیده
و پایین نمیاد . حالا چهل ساله که جاخوش
کرده و منو عین بَرده این ور و اون ور می بره
و امر و نهی می کنه .
: حالا چاره چیه ؟
:باید چند نفر قلچماق، کمک کنند به زور
بیارنش پایین .