یک محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه
یک فریب خوردۀ شیطانِ در لباس خدا
یک روح سرگردان در خرابه های تن
یک عاشق صادق در شهر دزدان عشق
یک گنگ که می خواهد حقایق را فریاد کند
یک پیر می فروش که درِ میکده اش پلمب است
یک افلیج که می خواهد به عیادت همۀ شما بیاید
یک دست که می خواهد دست هزار افتاده را بگیرد
حقیقتی که هر روز در پای واقعیت قربانی می شود
یک چهرۀ گریان که ماسک دلقک خندان بر چهره نمی زند
وقتی یک دست گرم دستش را صمیمانه نمی فشرد
چگونه بخندد
چگونه شاد باشد
چگونه امیدوار