-
در تاریکی
جمعه 5 آبانماه سال 1391 17:25
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA در تاریکی در تراس ایستاده بود ، به صدای مبهم و ممتد بارش باران و برخورد قطرات آب به سبزه ها و گل های کف حیاط گوش می کرد اما چشمانش به چراغ های دور و نزدیک شهر خیره بود و از خودش می پرسید آیا پشت چند تا از این چراغ های روشن ، آدم ها احساس شادی و خوشبختی می کنند؟ چند نفر از...
-
رباب.... تو مرا کشتی
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 22:14
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA در یاد داشتی که از خودش برجای گذاشته بود نوشته بود : نه من داش آکل هستم و نه تو مرجان . نه اینجا شهر شیراز است و نه ما به صد سال پیش برگشته ایم . ولی این قدر هست که بی وفایی و بی اعتنایی تو با من همان کار کاکا رستم و دشنۀ از قفای او را کرد . طوطی من هم مدت هاست در کنج قفس...
-
چشم آبی
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 13:41
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA آن شب بعد از سال ها مادرم را دیدم . درخواب . گفت : می خواهم بیایم پیشت . با تعجب پرسیدم چطور ؟ از اون دنیا ؟ عکسی را که در دستش بود نشانم داد و چند بار به علامت تاکید با انگشت به روی آن زد. عکس جواد بود . جواد هفتۀ پیش آمده بود خواستگاری ، و من می خواستم مثل سایر موارد...
-
عسلک و سنگ صبور مهربون
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 18:39
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مدتی بود که عسلک اون شادابی و سرزندگی همیشگی رو نداشت . برخلاف معمول که ناراحتی ها و دردل هاش رو هر شب با سنگ صبور مهربون در میون می ذاشت و با تسٌلی های اون ، ذهن و دلش آروم می شد و شب رو با آرامش می خوابید ، یکی دو هفته بود که لام تا کام حرفی به...
-
ای بسا ارزو
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 20:54
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ا صرار بسیار و گریه های مادرش سرانجام دل او را نرم کرد که به آخرین خواستگارش ، که این روزها بسیار کم شده بودند جواب مثبت بدهد . به این شرط که مراسم ، ساده و مختصر برگزار شود . علیرغم دل شوره و نگرانی زیادی که داشت ، شب زفاف یکی از زیباترین و لذت...
-
شلوار دو تا
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 21:07
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پرویز بود که زنگ زد ، می خواست منو ببینه . قرار شد شب یه سری بیاد پیشم خونه . مدتی بود ازش خبری نداشتم . قدیما گاه گداری برای دردل یا مشورت میومد پیشم یا من می رفتم دفترش . اونشب اومده بود که مشکل بزرگ خانوادگیش رو که براش پیش اومده بود باهام در میون بذاره . اونم...
-
خدا حافظ کویر
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 15:08
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اون روز برای اولین بار طی سال های متمادی صبح خیلی زود از خواب پرید . نسیم خنکی از لای پنجرۀ نیمه باز به درون می آمد و صورت او را نوازش می داد . ملافه را از رویش کنار زد و آمد جلوی پنجره . کوهستان پر برف و جنگل زیبای دامنه ، چشم او را نوازش می داد . آنچه این منظره...
-
مونولوگ روزه
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 16:02
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آخه مرد ، میخوام ببینم این چه جور روزه ایست که تو می گیری . تو که به قول خودت از ده سالگی روزه گرفتن رو شروع کردی و خوشحالی که یک روز هم روزه ات رو نخوردی پس چرا ؟ پس چرا هر روز زبان دروغگوت درازتر ، چشم حریصت دریده تر، پای خلاف رو ات قوی تر، دست متجاوزت درازتر شکم...
-
اعتراف
جمعه 30 تیرماه سال 1391 17:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - مدتیه که رفتارت خیلی تغییر کرده - راستش باید یه اعترافی بکنم - حدس می زنم چیه ولی خوب بگو - عشق من و شوق ازدواج با تو فقط یک هوس بود . - و حالا دیگه هوست فرو کش کرده - بگی نگی همین طوره . مخصوصا که وقتی تو رو...
-
رویای تلخ و شیرین
شنبه 24 تیرماه سال 1391 22:09
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خواهرش می گفت در این لباس عین فرشته ها شده ای . در لباس بسیار زیبای عروسی بدون نگرانی از فلج پای راست و در حالی که با آن کفش های پاشنه بلند بسیار شیک به...
-
حاج آقا
جمعه 23 تیرماه سال 1391 13:50
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - کار خلاف قانونی که نکرده بودم ، آقای قاضی . از دادگاه برای ازدواج مجدد مجوز داشتم . - چطور بدون موافقت همسر اول توانستید این مجوز را بگیرید - با توجه به احضاریه های مکرر دادگاه و عدم مراجعه او ، توانستم مجوز را بگیرم - ولی خانم گفته اند که هیچ احضاریه ای دریافت...
-
بخشش
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 21:01
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از ده سال پیش که به خاطر بیماری و فوت مادرم به ایران برگشتم ، دیگر فکر سفر به وطن رو نکرده بودم. این بار هم خبر بیماری شدید خواهرم نازنین داشت منو به اون سمت می کشید . بیشتر زمانِ طولانی سفر رو به مرور خاطرات زندگی در ایرانی گذروندم که یک زمانی برای من بسیار عزیز...
-
در بند
شنبه 17 تیرماه سال 1391 11:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دختر عزیزم یادداشت کوچکی را که به زحمت از زندان بیرون فرستاده بودی به دستم رسید . از مژده سلامتیت خوشحال و از مصائبی که در آنجا بر تو می رود به قول خودت خواب در چشم ترم می شکند عزیزم از من راهکاری برای تحمل و...
-
خاطرات گمشده
شنبه 10 تیرماه سال 1391 17:53
در گرگ و میش هوا از انتهای بازارچه زنی با چادری گلدار شتابان و گریان پیش می آید . دست دختر بچۀ کوچک خواب آلودی را در دست دارد و دنبال خود می کشد . از جلوی سقاخانه عبور میکند و نگاهی به شمع های خاموش نیم سوخته می اندازد . به جلوی امامزاده که می رسد لختی می ایستد و به درون می رود . دستی به ضریح چوبی کبره بسته می کشد و...
-
بودن یا شدن
شنبه 3 تیرماه سال 1391 20:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اون روز با این که شنبه بود و اول هفته، اصلا سر حال نبود . دلشوره داشت و انگار غمی ته دلش رو چنگ می زد. تو سازمان ، مثل همیشه با همکاراش خوش و بش نمی کرد موقع اجرا هم یکی دو بار نزدیک بود بد جوری تپق بزنه که به خیر گذشت . صبح موقعی که داشت جلو آینه دستی به سر و روش...
-
سعادت آباد
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 13:38
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صفحۀ حوادث روزنامه تیتر زده بوده که قاتل سنگدلِ زن و فرزند سر انجام اعدام شد . دو سال قبل پسر خانواده که در پادگانی دوردست خدمت سربازی خود را می گذرانید وقتی با پیغام یکی از آشنایانش فهمید که پدر علیلش ، مادر و...
-
پیوند
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 16:05
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صبح وقتی از در بیرون می رفت دید ماموران اورژانس از درِ آپارتمان روبرو "دکتر" را روی برانکارد به بیمارستان می برند . همسایۀ سالخورده اش از سه سال پیش پس از فوت همسرش تنها زندگی می کرد . پسرانش هم از سال...
-
جدائی
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 17:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بغض گلوی هو دوی ما رو گرفته و چشمامون اشک آلود بود. ناراحتی ها و دلخواسته هاشو بریده بریده و هق هق کنان می گفت: چرا این قدر دور ، چرا تهران... دلم خوش بود تو یکی نزدیک من باشی ... پسرا رو که خیلی دیر به دیر می بینم.. خواهرت هم که رفت خارج و .... تا بیاد نفس تازه...
-
کافی شاپ
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 22:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به بهانۀ جمع کردن فنجان ها و گرفتن سفارش جدید به میز نزدیک شدم و در حین کار پرسیدم : راستی دو سه هفته است که از سیما خانم خبری نیست یکی از خانم ها گفت : ایشون از کارش استعفا داده و رفته خارج . دوباره پرسیدم : با خانواده یک نفر دیگه از اون جمع جواب داد : خانواده ؟...
-
عروسی
جمعه 26 خردادماه سال 1391 22:33
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 صدای جیغ خواننده پاپ از قسمت مردونه شنیده می شد . طبق معمول قسمت زنونه ، نمایشگاه مد و زیبایی بود این مراسم عروسی هم تا اینجا تفاوتی با بقیه نداشت تا وقتی عروس و داماد وارد شدند . عروس زیبا و خوش قد و بالائی و دامادی خوش تیپ که.... که ... اندکی می لنگید و به سختی...
-
آش ناپز
جمعه 26 خردادماه سال 1391 14:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اون سال وقتی اهالی محل با خوشحالی و امید تو صحن مسجد آش نذری بار می گذاشتن اگر می دونستن این آش شله قلمکار چه سرنوشت عجیب و شومی پیدا می کنه حتما یه تصمیم دیگه ای می گرفتن. بله.. اون زمان بیشتر اهل محل از پیر و جوون و زن و مرد اومدن و با سلام و صلوات آش رو به هم...