داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

داستانک های چوبی

دورۀ جدید - مدیریت جدید

عروسی

صدای جیغ خواننده  پاپ از قسمت مردونه شنیده می شد .

طبق معمول قسمت زنونه ، نمایشگاه مد و زیبایی بود

این مراسم عروسی هم تا اینجا تفاوتی با بقیه نداشت تا

وقتی عروس و داماد وارد شدند . عروس زیبا و خوش قد و

بالائی  و دامادی خوش تیپ که....

که  ... اندکی می لنگید  و به سختی پا به پای عروس  راه

می رفت . بله با کمی دقت معلوم بود که بریس پوشیده

 از همان هائی که امثال ما تمام عمر باید اسیرش باشیم .

تا پایان مراسم اطلاعات خود را تکمیل کردم . عروس تحصیل

کرده  از خانواده ای متمول و داماد ، دیپلم ،کاسب جزء ولی

 خیلی با هوش از خانواده ای متوسط اما بسیار خوش نام

 و شریف و مؤمن . آخر شب ، از در که بیرون می رفتم

از ته قلب خانوادۀ عروس و خود او را به خاطر این روشن بینی

 کمیاب تحسین می کردم و آرزو می کردم از این وصلت

 خانوادۀ خوشبختی تشکیل بشود .

تازگی ها شنیده ام که دختر زیبا و باهوشی در این خانواده به

دنیا آمده . امیدوارم آن پیوند مبارک ، روز به روز مستحکم تر

شود و خوشبختی این خانواده هر دم فزون تر .

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد