صبح که از در اومدم بیرون یه خانم غریبه ولی
با تیپی کاملا آشنا !!! از خانۀ آقای روزبهانی
اومد بیرون و در را پشت سرش بست . اول
خواستم اهمیتی ندهم ولی بلافاصله یادم افتاد
که آقای روزبهانی وپری خانم زنش ، به همراه
پسر کوچکشان پریروز برای چند روز رفته اند
شمال و اتفاقا پری خانم موقع رفتن به من سفارش
کرده که مواظب خونه باشم .برای همین هم
جلو رفتم و از اون خانم پرسیدم شما توی این
خونه چکار می کردید؟ اون هم با وقاحت خاص
این تیپ آدما جواب داد به شما چه مربوطه .
من هم موبایلم رو درآوردم و با خونسردی
گفتم : حالا که پلیس اومد ، معلوم میشه به کی
مربوطه . و تا خواستم 110 رو بگیرم فریادی
کشید و موبایل رو از تو دستم کشید بیرون.
موبایل افتاد روی زمین و درش و باطریش
ولو شدن کف راهرو .
من هم که حسابی داغ کرده بودم ، یک کشیده
محکم خوابوندم تو صورتش .
سر وصدای ما بلند شده بود و داشتیم در گیر
می شدیم که در خونۀ آقای روز بهانی باز
شد وایشون با سر ووضعی نا مرتب اومد
بیرون و بر خلاف انتظار و سر من داد زد
که فرشته خانم چه خبره اول صبحی مزاحم
همسایه ها می شین .من که غافلگیر شده بودم
بریده بریده گفتم : آخه شما مسافرت بودید...
این خانم غریبه ... بلافاصله گفت نخیر ایشون
غریبه نیستند ، خواهر من هستند . بعد هم اون
خانم روسریع سوار اسانسور کرد و تکه های
موبایلم رو بهم جفت و جور کرد و داد دستم .
من که هنوز دوزاریم نیافتاده بود گفتم می شه
پری خانم رو صدا کنید . باز با اعتماد به نفس
مصنوعی گفت ایشون خوابند . من جلو رفتم
و زنگ اپارتمانشون رو فشار دادم .صداش
بلند شد که چکار می کنید خانم ؟ گفتم باید
ببینم اینجا چه خبره؟انگار یهو تمام ابهتش
آب شد .آهسته گفت خانم این یه موضوع
خصوصیه خواهش می کنم به پری چیزی
نگید . گفتم البته من تو کارتون دخالت نمی
کنم ولی از شما انتظار نداشتم حاج آقا .