در پستو
زیر خرت و پرت ها
پیدایش کرد
با چشمانی وق زده
و لبخندی تلخ
که بر تمام صورتش ماسیده است
با ته ریشی نامرتب
و عرق چینی برسر
درون قابی شکسته
و از پشت شیشه ای گرد گرفته
به بیرون زل زده است
کمی آشنا به نظر می آید
ولی ایران خانم
هرچه فکر کرد, او را بخاطر نیاورد
پشت قاب , روی مقوای زرد رنگ زرداب گرفته
با خطی رنگ پریده و کج و معوج
نوشته بود
مرحوم آقای غانون اثاثی
که در عنفوان جوانی
به بیماری ام اس درگذشت
با بغض یادش آمد
و قاب را به گوشه ای پرت کرد
خط شوهر نامردش بود
برپشت عکس عاقد آنها
خاطرات تلخ چل سال گذشته
مثل کابوسی
برق آسا از جلوی چشمش رد شد
گریه کنان از پستو زد بیرون